گوش را که به گوشی تو می دهم

یعنی داده ام

به دلمه ای که تخمهایش را ریخته است

در سالادی که سالهای متمادی در امتدادش می آمد

اینک تشتم پر از زرهای تست

و چه شیرین است اینگونه کوه کندن در فرهاد تو

 و تو عمیقاً بوس را بر لوسهای من می کنی

و چنین می گوئی که ایشتار تر از هر زن دیگرم

تو خواب مرا تعبیر می کنی و من تو را

بر تختی چنان لخت

که چشمهایمان را تقسیم می کند

میان شکلهایمان        در شمایل شتری که بر روی لبهایمان می خوابد

...

اِنّا لِخود و اِنّا اِلَینا

بر که گشتم تو مانده بودی و یک نفر صدا

که  دستهایش را در من جا گذاشته بود

این همه را او دیوانه می کرد

آن گاه که در زهدانم می خوابید


تو روشنتر می دیدی                خوابی را که تعبیرش به سوزنی می ماند بی نخ

و سیگاری که می رفت       از سر انگشت می لرزید

 این از خود بود که    یکی یکی می مردم

و در آستانه دود شدنم   تو به شرط چاقو بودی


 

اینگونه بیا، با برهنگی         یک دست جام باده و یک دست زلف من

اینم آرزوست    نه بال فرشته که در چاه

نه آن موم نچسبیده    نه آن قرص  ماه ندیده

یکی یکی بیا             مردگان اینجا مرده اند و آواز می خوانند؛

اِنّا لِخود و اِنّا اِلَینا


فروردین 89

ســــــــه شـعـــــــر

۱

وسوسه تو در جیبم روشن می شود

دستهایم از خستگی ات دود می کند

ای همیشه یار تنهائی ام

سیگار

 

 

۲

ورق بزن مرا

این آخرین بوسه ی من به دریا بود

ورق بزن برگهای دریائی ام را

 

 

 

۳

تو از مردانگی ات مرده ای

زیبا خفه باش

خواب از چرخش خلوت تو بیرون می زند

و در انتهای مرده ات زنی می زاید