لب خیس

ایستاده بود
من با همه سکوت آرام
لب زیبا
با آبی او گاهی فرخنده است
برهنه تن به برهنه دادن
از گرما یا پای به پای او
که بیامیزم میان ات
شاید روزی آفتابی بتابد
برای رفتن از به ابر فاصله ای نباشد
تا دیدن دید تو به ازل
و فرو آمدن در این پرواز
فاصله ای بود بین خشونت تن تو
و آرامش ایست لب من
بیا گرم آی آلوده به پای
که گاه بی تو لجن است.
به دامن ام که برده بود باد
قسم می دهم
می دهمت لبی خیس
حتا اگر شوری ده شود قسمت ام
که بیامیزم با دریا
شاید بتابد
تا به بیند دیدن دید تو