بالا می رود
کفترها به دیدن نگاه من
چه بی تابانه از دستانم
به دست گره که می خورم
آه ...
دخترک به چشم آن ام
نیست این خیرگی
ضریح ای خسته
می خاهمت تا به پشت چند
پشت های ام سخت که حلقه حلقه
می ریزد ریز ریزتر می شود
می رود مردمک توی بالا بلند بیایی که
پایین این همه التماس
به الماس و طلا نمی رسد تو
ببخشمت که
آه ...
چشم
می افتد آن همه کودک زیر پاهایم
این به خر تکه کاغذ
تکه تکه می دهد صد تومانی که دل ام
توی لبت دستش لبخندی شود
لبی آهی شبی قفس و پرنده
مچاله دستی پای ام
لای بیدار ات گریه می شوم
که به کارم تخمی در او
بروید پشت چند تا گره گره می شود خطی
خط خطی ات یا قرمزی می کنند
می کِشند می کُشند به فاصله ای
این راه چشم ات
من توی تو می شوم راه راه
قفسی کاغذ می دهی...
غزلی
نادونم چه بگم
ای ناوا چیزی بگی
همی که سرت زه ممنونت ام
کاش می فهمیدم ..........که با توام...............
سلام دادا راستش چندون سوادی ام نی که نظر هادم ولی ادونم ادم خوبی هستی .خدا یارت
تو هم آدم خوبی کاکا
همی که سرات زه ممنون
من عاشق نقد شدنم
بهترین دوستام هم اونایین که ایرادامو گوشزد می کنن
فقط نظر شخصیمو گفتم حتی اگه قبل از نظر شما بود باز هم حرفم همین بود
به زبان همین مردم بنویس ...
تمام سعی من اینه که به یه زبان خاصی از خودم برسم
وسعی می کنم که از کسی تقلید نکنم
بازم ممنون از انتقادتون
خیلی لطیف و خاشن .
خاش اتگو وهمیشه خاش گپ بشی به کاکات هم سری بزه که بی صبرونه منتطروم /
خدایارت
شعر قشنگی بود من اولین باره که با این وبلاگ آشنا می شم قول می دم بیشتر سر بزنم...
قرن ها گرچه طلبکار جهانیم ولی
ما بدهکار جهانیم در این قرن چه باید بکنیم
هیچکس گاری ما را به قطاری تبدیل نکرد
هیچکس ذوق و اندیشه پرواز نداشت
هیچکس از سر عبرت به جهان خیره نشد
هیچکس از سفری تحفه و سوغات نداشت
من در این حیرانم
که چرا قافله ی علم از این جا نگذشت
یا اگر آمد و رفت
پدرانم سرگرم چه کاری بودند؟
بر سر قافله سالار چه رفت
و اگر همره این قافله گشتند گهی
برنگشتند چرا؟
مطالب زیبا و پرنغزی دارید....از عسلویه چه می دانید...
عسلویه از زبان جوانان عسلویه....
با تبادل لینک موافقید؟
چرا که نه !
بالا را می خواهیم، در پایین
پایین را، در بالا
آسمان را، بر زمین
زمین، در سما
ذوب گرد و تبخیر
آن چنان که قطرات باران را
شاید،
که باز گردی،
به هر آن کجا که طلب می کنی،
در آنجا،
اینجا را
سلام و خسته نباشید
شاید گفته ها را بصیغه شعر در آوردن بهتر قابل درک می تواند باشد ...
بسیار عالی بود .
موفق و شاد باشید
سلام زهرا جون کجایی خوبی اون شهری که نوشتی خوب بود
نمیتونی حدس بزنی من کیم ؟
خوش اومدی چه بیخبر و بیسر صدا
این راه چشم ات
من توی تو می شوم راه راه
قفسی کاغذ می دهی...
غزلی
......................
این قسمت بهتر به دل مینشیند.همین
سلام
زیباست اما اونقدر از شعر سر در نم یارم که بخوام جسارت کنم و نظر بدم.
مرسی از حضورت بازم منتظر حضور شما و پیشنهاد های شما هستم.
خیلی خبن که یه سبک به خودت اتببوت ولی، ولی شاید بهته بشت که زبن اُ سبک زبن زیاد غریبی نبوت. موفق بشی
salam
rastesh hese khobi nesbat be shear hat payda mikonam
vali ba vojodi ke khodam gahi shear migam manzooret ro dar shearat namifahmam.
albate az in sabk bsyar shear shanidam
hata bazi az bozorgaye shear dar bandar ham az in sabk estefade mikonand
bebakhshid man kharej az iran hastam
va windows farsi nadaram.
سلام آقا محمد
مرسی. شما نظر لطف دارین خوشحالم که یکی از اون طرف آبها هم شعر منو خونده
بازم به من سر بزن
احساست قشنگن مه اولین بارن که شعرت ادیدم خیلی اتفاقی .خیلی عالین ادامه هاده که اینده بئ تو روشنن. بازم سر ازنم .
ممنون از تو یکی مثه مه
منتظر نظروی بعدی هستم